یکی از اقسام مهم شهروندی در بستر تاریخی یونان باستان شهروندی فعال بود که با عنایت به شاخصه ها به تعریف آن می پردازیم : « در یونان باستان یک ایدئولوژی مدنی بر سیاست و جامعه حاکم بود . این ایدئولوژی شالوده همه نهادهای آموزشی، تفریحی و حکومتی به شمارمی رفت که هر یک از آن ها به امر اعمال و ارتقای شهروندی فعال مشغول بودند . هر نهاد مدنی الگویی از روش ها را آموزش میداد که باستانی ، تغییر ناپذیر و دارای منشأء الهی تلقی می شدند . این بدان معنا بود که شهروندان از آغاز تولد ، ارزش های شهروندی فعالانه را درونی می نمودند و شدیداًً بر محتوا و عمق عمل به شهروندی تأثیر می گذاشتند »[۵]. « فرد برای اینکه انسان واقعی باشد باید یک شهروند فعال در اداره جامعه اش باشد . بنابرین شهروندی نه مبتنی بر حقوق بلکه مبتنی بر تعهدات بود چرا که ارتباط نزدیکی که افراد میان سرنوشت خود و جامعه شان احساس میکردند، ایده ادعای حقوق فردی در مقابل منافع جامعه را غیر قابل درک می ساخت . تعهدات عموماً شکل وظایف قانونی نداشتند بلکه شهروندان آن ها را فرصت هایی برای با فضلیت شدن و خدمت به جامعه تلقی میکردند . نهادهای حکومت فرصت های بسیاری برای اعمال این فضیلت مدنی فراهم میکردند و بر اساس این اصل ایجاد شده بود که همه شهروندان باید هم حکومت کننده و هم حکومت شونده باشند »[۶].
« به ویژه در آتن ادارات سیاسی و قضایی هم از طریق یک نظام قرعه می چرخیدند و همه شهروندان از حق سخن گفتن و رأی دادن در مجمع سیاسی برخوردار بودند . این حقیقت دارد که در سال های ۵۹۴ و ۵۹۳ قبل از میلاد که سولون در پاسخ به ناآرامی های اجتماعی فزاینده و تقاضاهای طبقات سابقاً محروم برای شرکت در اداره امور جامعه ،طبقه بندی جدیدی از انواع گوناگون شهروندان آتن ارائه داد، بعضی از گروه ها هنوز بیش از سایرین از نفوذ سیاسی برخوردار بودند . امامنویل اشاره میکند که برخلاف آنچه عموماً استدلال می شود ، شهروندی به وسیله ثروت تعیین نمی شود در عوض سطح مشارکتی که به هر گروهی داده می شد نهایتاًً به تصمیم سیاسی جامعه بستگی داشت . به علاوه به دنبال اصلاح قانون اساسی آتن در سال ۴۰۰ قبل از میلاد اهمیت مشارکت سیاسی از طریق پرداخت پول از محل درآمدهای عمومی به شهروندی که در مجمع حضور می یافتند به رسمیت شناخته شد . سپس آتنی ها در اقدامی بسیار مهم علی رغم مقاومت بعضی از نخبگان دولت شهر اهمیت بنیان مادی شهروندی را به رسمیت شناختند . فقر مانعی در برابر شهروندی تلقی شد و بنابرین پرداخت پول برای اعمال شهروندی میتوانست به عنوان سمبل مهمی از سلطه سیاست بر اقتصاد در اولویت های جمعی دولت – شهر تلقی شود . بنابرین شهروندی یک ماهیت کلی نگر داشت که شاید درک آن در زمان ما که سیاست با سوءظن نگریسته می شود و تعهد در بهترین حالت یک شرط ضروری و در بدترین حالت تجاوزی به آزادی ها تلقی میگردد ، مشکل باشد . برای شهروند دولت شهر ، فضیلت مدنی عین آزادی و منبع اصلی افتخار و احترام بود . از انجا که فضیلت مدنی از محوریت زیادی برای حس ارزشمندی و هدف فرد برخوردار بود ، شهروندی هم عمیق و هم پر مایه بود از این حیث که زندگی و هویت تقریباً به گونه ای انحصاری به وسیله دولت شهر خلاصه و تعریف می شد …»[۷].
افلاطون ، سقراط را شهروند نمونه معرفی میکند و به نوعی بر فعال بودن وی به عنوان شهروندی وظیفه شناس تأکید می کند . یکی دیگر از اقسام شهروندی که در یونان باستان وجود داشت شهروند جنگ جو و دموکرات بود . اهمیت جنگ و جنگیدن از آن چنان اهمیتی در تمدن های پیشین از جمله یونان باستان برخوردار بوده که به گونه ای یکی از ویژگی های شهروند را جنگجو بودن وی معرفی میکردند. اما پس از یونان باستان به دوره ی دیگری از تاریخ تمدنی قدیم می پردازیم که در آن شهروندی از اهمیت خاص برخوردار بوده هر چند تعاریف ، مفاهیم ، مبانی شاخصه های شهروندی در آن زمان با زمان کنونی به کلی فرق دارد .
« برخلاف تفاسیر انحصاری یونانیان از شهروندی ، برداشت های رومی ها از این مفهوم با گسترش امپراطوری شان به طور فزاینده ای فراگیر و گسترده شد . در زمان جمهوری روم شهروندی مانند آن چه در یونان وجود داشت یک موقعیت ممتاز بود و با مشارکت سیاسی ارتباط نزدیکی داشت. اما در عصر امپراطوری روم شهروندی به تدریج ارتباط خود را با مشارکت سیاسی از دست داد و در عوض به ابزاری برای کنترل و آرام سازی اجتماعی تبدیل شد . رومی ها دریافتند که با اعطای شهروندی به مردم امپراطوری که بالاخره از طریق فرمانی در سال ۲۱۲ بعد از میلاد به وسیله امپراطور کاراکالا اعطا شد ، حکومت روم میتوانست تا حدی در چشم سرزمین های تسخیر شده مشروع شود . این باعث می شد که مالیات ها آسان ترجمع شوند و نیاز به قدرت نظامی پر هزینه و نامعین کاهش یافت . موقعیت شهروندی از اخلاق مشارکت جدا شد و به طور فزاینده ای به یک مفهوم سطحی و قانونی تبدیل گشت که تا حد زیادی انگیزه ابزاری تضعیف منابع نارضایتی اجتماعی در آن وجود داشت . همچنان که چنین موردی برای عدم مشارکت سیاسی شهروندان و تنزل آن به محافظت قضایی بعضی از نمونه های مدرنیستی شهروندی نظیر شهروندی اتحادیه اروپا نیز مصداق دارد . اما نباید از نظر دور داشت که نظام حقوقی روم که به تدریج از سال ۳۰۰ پیش از میلاد تکامل یافته بود ،اساساً متوجه تنظیم مناسبات غیر رسمی حاکم برقرارداد و داد و ستد شهروندان بود . جهت گیری بنیادین آن متکی بر مبادلات اقتصادی شامل خرید ، فروش ، اجاره ، اقساط ، ارث ، وثیقه و تعهدات خانوادگی شامل زناشویی یا وصیت بود. رابطه ی عمومی شهروند با دولت و رابطه پدرسالارانه ی رئیس خانواده با اعضای وابسته به خود نسبت به تکامل اصلی نظریه و عمل حقوقی در حاشیه قرارداشت »[۸].
یکی از موضوعاتی که باعث شکل گیری متفاوت شهروندی در روم باستان از یونان باستان شد گسترش حکومت روم بر کشورهای مختلف بود . چنین موضوعی موجبات ایجاد شکل گیری تفکرات روشنگرانه تر و بازتری نسبت به شهروندی در یونان باستان شد. در یونان شهروندی محدود و منحصر به مرزهای کشور می شد این در حالی است که در روم باستان دایره و قلمرو شهروندی فراتر از مرزهای سرزمینی بود . اما در قرون وسطی فضای متفاوت تری نسبت به مفهوم و شاخصه های شهروندی شکل گرفت به نوعی مفهوم دولت مدرن پایه و اساس آن در این دوره ( قرون وسطی ) ریخته شد . هر چند هنوز گام های زیادی باید برای شکل گیری دولت مدرن برداشته می شد . در این دوران رابطه شهروند بیشتر به مفهوم کلیسا بود
و در نتیجه کلیسا به عنوان محوری برای وفا داری و هدایت اخلاقی جای جامعه سیاسی را گرفت .
«بنیان اندیشه ی سیاسی قرون وسطی که در اندیشه ی ارباب کلیسا و علمای آن عصر متجلی شد ، نظریه ای الهی درباره ی حکومت سیاسی بود . به سخن دیگر ، نقطه ی عزیمت اندیشه سیاسی ، مانند سایر علوم این عصر ، از این عبارت انجیل نشأت گرفت . ترس از خدا آغاز حکومت است .
سنت آگوستین در این زمینه میگوید : تاریخ کلیسا ابژه ی خداوند در جهان است و مسیحی حقیقی نباید بر مسائل این زندگی گذرا تأکید کند لذا می توان عهد کلیسا را دوره ی افول انسان سیاسی مهد شهروندی یونان به حساب آورد ؛ جهان مسیحی درتضاد تند بااین دیدگاه یونانی که شهر را تجسم نیکی سیاسی قلمداد می کرد ، بر این مطلب پای می فشرد که نیکی در گردن نهادن به مشیت الهی است »[۹].