در خانواده توافق کننده اگرچه سلسله مراتب قدرت معین شده است، ارز ش ها و عقاید همسان است، میل به وابستگی وجود دارد، پرهیز از کشمکش در اولویت است و روابط درون خانواده بر ارتباطات بیرون ترجیح داده می شود؛ اما وجود گفت و شنود و به دنبال آن مسئولیت پذیری، ساختار حمایتی و بالا رفتن عزت نفس و نیز هماهنگی علایق شخصی با علایق خانوادگی موجب رضایت در محیط خانواده برای نوجوانان میگردد (کوئرنر و فیتزپاتریک، ۲۰۰۲a).
نتایج پژوهش های متفاوت نشان داده بعد گفت و شنود با عزت نفس و حمایت اجتماعی رابطه مثبت ( کوئرنر و ماکی[۱۰۳]، ۲۰۰۴) و با اضطراب و افسردگی و احساس تنهایی رابطه منفی دارد ( گودیکانست[۱۰۴] و نیشیدا[۱۰۵]، ۲۰۰۱؛ ویتنگل[۱۰۶] و هولت[۱۰۷]، ۱۹۹۸). از طرفی دیگر بعد همنوایی با اضطراب رابطه مثبت ( ساراسون[۱۰۸] و همکاران، ۱۹۸۳؛ کوروش نیا، ۱۳۸۵) و با عزت نفس و حمایت اجتماعی رابطه منفی ( کوئرنر و ماکی، ۲۰۰۴؛ اسمیت، تریاندیس و سواین[۱۰۹]، ۱۹۶۵) نشان داده اند و در آخر تأثیر ارتباطات و حمایت اجتماعی بر شادمانی در برخی پژوهش ها مورد تأیید قرار گرفته است ( کوپر، اوکامورا و گورکا[۱۱۰]، ۱۹۹۲).
کاواماتو[۱۱۱] (۱۹۹۹)، با توجه به برخی تحقیقات، شادمانی را در ارتباط مستقیم با روابط خانوادگی، وضعیت خانوادگی و در نهایت سلامت روان میداند. یالسین[۱۱۲] (۲۰۰۷) در پژوهشی به ۲۷ زوج که برای آموزش مهارت های ارتباطی ثبتنام کرده بودند، مهارت های ارتباطی را آموزش داد. بعد از پایان دوره، گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل سازگاری زناشویی و احساس شادی بالاتری داشته اند.
در پژوهشی که کشاورز، مولوی و کلانتری (۱۳۸۷) به بررسی تعداد اعضای خانواده با شادکامی برداخته بودند، بین این دو متغیر رابطه منفی وجود داشت که میتواند ناشی از این باشد که افزایش تعداد اعضای خانواده ضمن این که با کاهش استانداردهای زندگی همراه می شود، می تواند با افزایش سطح استرس ها و تجارب منفی مرتبط با زندگی روزمره افراد خانواده نیز همراه باشد که این امر به کاهش سطح شادکامی افراد خانواده منجر می شود. این در حالی است که افزایش تعداد اعضای خانواده و خواهران و برادران، با افزایش چالشها و تعارضات همراه است، که میتواند سطح شادکامی را کاهش دهد.
بر اساس پژوهش شاکریان (۱۳۸۸)، تعداد فرزندان رابطه معنی داری با رضامندی زناشویی و بهزیستی دارد. از آنجایی که بر اساس تحقیقات ریان و فردریک[۱۱۳] (۱۹۹۷)، به زیستی و رضایت مندی از زندگی با شادکامی همبستگی مثبت و با اضطراب، افسردگی، احساس شایستگی و خودکارآمدی همبستگی منفی دارد، می توان گفت تعداد فرزندان میتواند نقش بسزایی در شادکامی و بهزیستی در محیط خانواده ایفا کند. چنگ و فوراهام (۲۰۰۳) نیز معتقدند که تعداد فراوانی از فرزندان تنشزا از میزان شادکامی خانواده میکاهند.
۲-۲-۲-پژوهشهای مربوط به ارتباط نیازهای روانشناختی بنیادی و احساس تنهایی و شادکامی
پژوهشها نشان می دهند افرادی که مشکلات مداومی در ایجاد و حفظ ارتباط با دیگران دارند، و در ارضای نیازهای تعلق پذیریشان (ارتباط با دیگران) مشکل دارند، رشد هیجانی و اجتماعیشان با مشکل مواجه می شود و به آشفتگیهای روانشناختی از قبیل تنهایی و افسردگی منجر می شود. بنابرین بازشناسی و ارزیابی ویژگیهای احساس تنهایی می تواند در کمک به بهداشت روانی دانشجویان مؤثر واقع شود )گوزنز[۱۱۴]، ۲۰۰۹). بوین و هیمل[۱۱۵] (۱۹۹۷) دریافتند که تنهایی اثر واسطهای بین شرایط اجتماعی و پیامدهای افسردگی دارد.
به نظر کاسیدی[۱۱۶] و آشر (۱۹۹۲) توانایی نوجوان در تعامل با همسالان از نشانه های روابط و صلاحیت اجتماعی است و از پیشبینی کننده های مهم احساس تنهایی نوجوان میباشد. کودکانی که در مدرسه از طرف همسالان طرد شدهاند یا محبوب نیستند و نمی توانند افکار و احساسات خود را با آنان در میان بگذارند، نسبت به کودکان محبوب تر، به طور معناداری احساس تنهایی بیشتری دارند.
همچنین تحقیقات نشان داده، دانشجویانی که به لحاظ اجتماعی خوب سازگار نمیشوند، در فعالیتهای اجتماعی دانشگاه کمتر مشارکت میکنند به احساس تنهایی بیشتر منجر می شود؛ در نتیجه این افراد، حمایت اجتماعی و فرصت درگیری فعالیتهای اجتماعی کمتری دریافت میکنند (لیندزی[۱۱۷]، ۲۰۰۶).
کوبورن و تریگر[۱۱۸] (۲۰۰۳)، تجربه دانشگاه را یک دوره خاص و منحصر به فرد میدانند که هرگز در فرد به طرز یکسانی تکرار نمی شود. بنابرین در ابتدای ورود به دانشگاه، فرد ممکن است با از دست دادن پیوند اجتماعی با دیگران، وابستگی عاطفی خود را از دست بدهد. فقدان این رابطه صمیمی می تواند به احساس هیجانی و اجتماعی منفی در آنها منجر شود.
اشر و کویی[۱۱۹] (۱۹۹۰)، دریافتهاند بی اعتباری نزد همسالان منجر به احساس تنهایی می شود، زیرا عدم پذیرش همسالان و نداشتن روابط با آنها ممکن است از حس ارزش اجتماعی بکاهد و به احساس تنهایی منجر شود. دی جانگ-گیرو[۱۲۰]لد (۱۹۷۸) هم طی پژوهشهایی به این نتیجه رسیده اند که اگر نیاز به تعلق افراد ارضا نشود و فاصله اجتماعی آنها زیاد شود، احساسات منفی مثل احساس تنهایی ایجاد می شود.
هنگامیکه دانشجویان به ویژه دختران با محیطهای تازه مواجه میشوند ممکن است واکنشهای عاطفی مختلفی نشان دهند، از جمله تغییر فعالیتهای روزمره، کاهش مشارکت رسمی و غیررسمی در فعالیتهای اجتماعی، قطع روابط و مبادلات نامتقارن گرم، احساس تنهایی، عجز و یأس که از عارضههای انزوای اجتماعی هستند (چلبی و امیرکافی، ۱۳۸۳).
پژوهشگران نشان داده اند، سطح بالای حرمت خود به شدت با شادی و رضایت از زندگی و سطح پایین حرمت خود با افسردگی، اضطراب و پرخاشگری مرتبط است ( مرک[۱۲۱]، ۱۹۹۵، ۲۰۰۶).
افرادی که عزت نفس بالایی دارند، روی شایستگی های مثبت خود تمرکز میکنند و در تعبیر و تفسیر رویدادها و واکنش به آن ها به گونه ای عمل میکنند که احساس مثبت خود ارزشی را در خود حفظ کنند (کرنیس[۱۲۲]، ۲۰۰۶) و به طور طبیعی احساس خودارزشی و شایستگی منجر به تجربه عواطف و احساسات مثبت در آنان خواهد شد. به بیان واضح تر افراد با عزت نفس بالا از راهبردهای خودتنظیمی سازگارانه و پاسخهای مؤثرتری در موقعیتهای مختلف استفاده میکنند که این شیوه برخورد، شادکامی آنان را در بر دارد (اورسان و جاست[۱۲۳]، ۲۰۰۷). اویشی[۱۲۴] و دینر (۲۰۰۱) هم عزت نفس و هماهنگی اجتماعی را به عنوان پیشبینی کننده های شادکامی، بررسی کردند.
اسمیت و راکیلیف[۱۲۵] (۱۹۹۹) در پژوهشی، ارتباط بین احساس کنترل در مدرسه را با میزان شادکامی دانش آموزان بررسی کردند. نتایج اینگونه بود که دانشآموزانی که امکان همکاری و دخالت در محیط مدرسه را داشتند، احساس کنترل بیشتری بر محیط داشتند و این احساس کنترل بر محیط موجب احساس بیشتر شایستگی و در نتیجه شادکامی بیشتر آنها میشد.