تغییراتی که در حوزه ازدواج صورت گرفته در حوزه طلاق نیز به وقوع پیوسته است. در سالهای اخیر پژوهشهای زیادی در حوزه طلاق صورت گرفته است. نرخ رشد طلاق به سرعت رو به افزایش است به طوری که نرخ طلاق در دهه ۱۹۸۰ به اوج خود رسید واین رشد تا کنون ادامه داشته است. پژوهشهای مختلفی نشان دادهاند که افراد دیدگاه مثبتی نسبت به طلاق پیدا کردهاند و افرادی که نگرش مثبتی به طلاق دارند به احتمال زیاد در زندگی طلاق خواهند گرفت.
همچنین آماتور و راجر (۱۹۹۹) به نقل از لطافت (۱۳۹۰) در پژوهش خود بر روی دانشجویان دانشگاه به این نتیجه رسیدهاند که افرادی که دیدگاه مثبتی به طلاق دارند، کیفیت زناشویی پایینی را تجربه می کنند. طلاق در هنگ کنگ ۷۴۶ درصد افزایش یافته است به این صورت که در سال ۱۹۸۱، ۲۰۶۰ طلاق صورت گرفته و در سال ۲۰۰۶، ۱۷۴۲۴ طلاق صورت گرفته است. در سال ۱۹۸۸ حدود ۴۷ درصد پاسخگویان مخالف طلاق و ۲۲ درصد آنها موافق طلاق بودند در حالی که در سال ۲۰۰۶، ۳۸ درصد موافق طلاق بودند ولی به خاطر فرزندان حاضر به طلاق نبودند. همچنین ۵۱ درصد از مشارکت کنندگان اعلام کردند در صورتی که همسرانشان به آنها خیانت کند حتی در صورت وجود فرزند از او جدا خواهند شد. همچنین هر دو جنس موافق بودند که طلاق تنها راه حل مشکلات نیست و نیز لزومی به ادامه زندگی در صورتی که شاد نباشند وجود ندارد. ۶۴ درصد از مشارکت کنندگان اعتقاد داشتند که طلاق یک داغ و ننگ نیست و حتی حاضرند با شخص مطلقه ازدواج کنند. این اعتقاد در هر دو جنس یکسان بود.
در انگلیس نرخ رشد طلاق، بعد از دهه ۱۹۷۰ تقریبا ثابت ماند اما در میان خانوادههایی که وضعیت اقتصادی پایینی داشتند، افزایش داشته است. دلیل آن این است که مشکلات مالی، دعواها و کشمکشهای زیادی را در خانوادهها به دنبال دارد (آماتور و راجرز، ۱۹۹۹).در آمریکا نیز نرخ رشد طلاق بیشتر از سایر فاکتورهاست و از هر ۱۴ زوج ۲ مورد آنها به طلاق ختم می شود و ۴۰ درصد از بچهها با شانزدهمین جشن تولد خود طلاق والدینشان را دیده اند (همان منبع).
بر اساس آمارهای منتشره از سوی سازمانهای مربوط در سال ۱۳۷۵، در ایران ۳۸۸۱۷ نفر از یکدیگر جدا شده اند که نرخ آن برابر با ۴۲ درصد بوده است و در سال ۱۳۸۲، از جمعیت متاهل کشور ۷۲۳۵۹ نفر طلاق گرفته اند که رشد آن ۹۱ درصد میباشد (اسکویی[۳۱]، ۲۰۰۷ به نقل از افشار، ۱۳۸۷).
۲-۳-۱-۲- مراحل طلاق:
می توان پدیدهی طلاق را به ۶ مرحله تقسیم کرد، زوجی که از یکدیگر جدا میشوند، ناچار با این مراحل رو به رو میشوند:
۱٫ طلاق عاطفی: بیانگر رابطه زناشویی که به زوال میرود.
۲٫ طلاق قانونی: متضمن زمینه ها و دلایلی که بر پایه آن به ازدواج پایان داده می شود.
۳٫ طلاق اقتصادی: که به تقسیم ثروت و دارایی مربوط می شود.
۴٫ طلاق هماهنگی میان والدین: که مسایل نگهداری کودک و حق ملاقات را دربرمیگیرد.
۵. طلاق اجتماعی: به تغییرات در دوستیها و سایر روابط اجتماعی مربوط می شود.
۶٫ طلاق روانی: که از طریق آن فرد سرانجام باید پیوندهای عاطفی را قطع کند و با الزامات تنها زیستن رو در رو شود (ژوبرت، گای، ۱۳۸۳).
۳-۳-۱-۲- علل و عوامل طلاق در جامعه:
علل طلاق به اشکال مختلفی بررسی و دسته بندی شده است؛ ولی آنچه حائز اهمیت است این است که اغلب عوامل ایجادکننده آن در دسته بندیهای مختلف مشترک است. یکی از دسته بندیها شامل:
الف) علل طلاق در جوامع سنتی ب) علل طلاق در جوامع صنعتی.
الف) علل طلاق در جوامع سنتی:
- مسائل و مشکلات مالی ۲-اعتیاد ۳-وجود همسر جدید ۴-خشونت و بدرفتاری مردان
۵-دخالتهای دیگران.
ب) علل طلاق در جوامع صنعتی:
-
- عدم تعلق خاطر زن و مرد به همدیگر:در این حالت زن و مرد احساس می کنند دیگر از نظر عاطفی و روحی نمیتوانند به همسر خود کمکی بکنند یا کمکی بگیرند.
-
- افزایش آگاهی زنان از حقوق خود.
-
- اختلاف سلیقه زوجین.
-
- عدم تحمل خشونت مثل گذشته توسط زنان.
-
- به هم ریختگی و نابسامانی روابط خانوادگی و عدم انسجام خانواده. (قبلا افراد با فامیل، همسایه، یا با هم طایفه و هم محلهای خود ازدواج می کردند و ازدواج با تمهیدات خاص و تحت نظارت خانواده بود ولی اکنون افراد تابع خانواده نیستند و فرد گرایی توسعه یافته است.
-
- عامل اقتصادی: الف (زن و مرد خواهان استقلال مالیند و در نتیجه در این حالت همکاری و هماهنگی بین آنها حاکم می شود. ب (استقلال مالی زنان باعث عدم اتکای آنان به شوهر می شود + خشونت تاریخی مردان علیه زنان و عدم تحمل خشونت توسط زنان مثل گذشته. ج (مشکلات اقتصادی + تورم +چند شغلی بودن افراد +دور هم بودن = عدم ارضای نیازهای عاطفی همدیگر = عدم تعلق خاطر و در نتیجه طلاق).
-
- بالا رفتن سطح سواد و آگاهی زنان و عدم تحمل و زیر بار زور نرفتن و افزایش درخواست طلاق توسط این دسته از زنان.
-
- نگاه مرد سالارانه جامعه نسبت به زنان و دختران مثل قوانین کشور (مرد هر وقت بخواهد میتواند زن را طلاق دهد).
-
- رواج دوستیهای به اصطلاح خیابانی (عدم شناخت کافی از جنس مخالف.زیرا دوستی ها سطحی است و دو طرف خیلی از مسائل را با هم مطرح نمیکنند).
-
- عدم همسانی در ازدواج (هم کفو نبودن) به خصوص در زمینههای (اقتصادی، تحصیلی، سنی، فرهنگی،مذهبی، شغلی، هویتی، روانی، نژادی، محل سکونت (شهری یا روستایی بودن)، هرچه از لحاظ موارد فوق تشابه بیشتر باشد طلاق کمتر صورت میگیرد.
-
- تشریفات ازدواج، سنتهای افراطی و تفریطی.
-
- فقدان سیستمهای حمایت اجتماعی مثل وجود اعضاء خانواده آگاه.
-
- نبود سیستم مشاوره مناسب (فقدان افراد متخصص در رشته مشاوره خانواده، فقدان دوستان آگاه و دلسوز).
-
- بیماری روانپزشکی یکی از زوجین مثل وسواس، سوء ظن.
-
- برطرف نشدن نیاز جنسی زوجین (که ممکن است باعث اعتیاد، روابط جنسی خارج از سیستم خانواده، مشکلات جسمی و روانی زوجین و در نهایت منجر به طلاق شود).
-
- نگرش مثبت به طلاق (کاهش قباحت طلاق در بین افکار عمومی).
-
- فحشا و روابط جنسی خارج از سیستم خانواده.
-
- بی خانمانی و فقر.
-
- عدم شناخت کافی از همدیگر قبل از ازدواج.
-
- نبود آموزشهای مناسب قبل از ازدواج.
-
- عدم مشورت با والدین و استفاده نکردن از تجارب آنها.
-
- ازدواجهای اجباری (ازدواجهای دختران با افراد مسن پولدار).
-
- ازدواجهای اجباری (در بین کسانی که قبل از ازدواج رسمی، رابطه داشته اند).
-
- بالا رفتن سطح توقعات افراد در اثر ادامه تحصیل، شبه پولدار شدن، ارتقاء موقعیت اجتماعی.
-
- عدم درک تفاوتهای همدیگر توسط زوجین.
-
- عدم وجود بلوغ فکری.