اریکسون صفات متمایز کننده سلامت روانشناختی را چنین ارائه کردهاست : فردی که در جامعه زندگی میکند در صورتی دارای سلامت روانی است که از تعارض عاری باشد ، از استعداد و توانایی بارزی استفاده کند ، در کارش ماهر و استاد باشد ، ابتکار نامحدود داشته باشد و از انجام لحظه لحظه حرفه اش پسخوراند بگیرد و در نهایت در مورد فرایند زندگی نظریه معنوی روشن و قابل درکی داشته باشد (رجبعلی و لطفی ، ۱۳۸۳ ) .
۲-۳- ۶- نظریه اسکینر[۳۴]
اسکینر یکی از روانشناسان تجربی و صاحب نفوذ در رویکرد رفتار گرایی ، معتقد است که تجربه های گذشته انسان او را شرطی نموده است و تمام رفتارهای انسان ، تابع شرایط محیطی است ، به طوری که اگر محیط اجتماعی را آهانه تغییر دهیم و آن را به صورت سازمان یافته سازنده کنیم ، میتوانیم ویژگی های مطلوبتری را در فرد ایجاد نماییم .از نظر او سلامت روانی ، معادل با رفتار منطبق با قوانین و ضوابط جامعه است به گونه ای که چنین شخصی ، تقویت های بیشتری به خاطر این رفتارهایش ، از محیط و اطرافیان دریافت خواهد کرد (سمیع عادل ، ۱۳۸۳ ).
۲-۳- ۷- نظریه هری استارک سالیوان[۳۵]
از نظر سالیوان ویژگی های سلامت روانی شناختی عبارتند از :
۱-شخصیت برخوردار از سلامت روانی شناختی انعطاف پذیر است و در رابطه اش با دیگران به مناسب تغییر پذیر است .
۲-فرد سالم قادر به تمایزگذاری بین افزایش و کاهش تنفس است و رفتار او در جهت کاهش تنش معطوف می شود .
۳- به گفته سالیوان شخصیت سالم بایستی بنا به گفته اسپیرمن[۳۶] در حال آموزش و فراگیری روابط و ارتباطات باشد.
۴-زندگی شخص برخوردار از سلامت روان ، دارای جهت یافتگی است ، بدین معنی که امیالش را به نحوی یکپارچه میسازد که منجر به رضایتمندی و یا اضطراب او را نسبتا کم کند یا از بین ببرد (دهقان بنادکی ، ۱۳۸۲ ) .
۲-۳- ۸- نظریه هورنای [۳۷]
کارن هورنای (۱۹۴۵) از جمله افرادی بود که به جامعیت صورت بندی فروید در مورد تحریکات جنسی مشکوک شد و به رابطه فرد با محیط و اجتماع توجه کرد و بر این مبنا به برشمردن نیازهای روانی پرداخت و آن خا را به سه دسته زیر تقسیم کرد :
الف ) نیاز رفتن به سوی مردم [۳۸]
ب ) نیاز به دور شدن از مردم [۳۹]
ج ) نیاز به مخالفت با مردم [۴۰]
با توجه به این نیاز ها ، هورنای معتقد است وجود تعادل و هماهنگی در این نیازها و قدرتمندی آن ها یکی از نشانه های سلامت روانی است . او با توجه به مفهوم”اضطراب اساسی “ احساس امنیت را یکی دیگر از نشانه های سلامت روان میخواند و سرانجام خودشناسی و کوشش برای تحقق استعدادهای ذاتی را وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم میداند ( ساعتچی ، ۱۳۷۷ ) .
هورنای از کسانی است که در روانکاوی کلاسیک ، دگرگونیهایی به وجود آورد و بر نقش محیط و فرهنگ در رشد شخصیت و سلامت یا بیماری انسان ، تأکید زیاد نمود و معتقد بود که انسان نیازهای مختلفی از قبیل نیاز به کسب محبت و تأیید دیگران ، نیاز به حمایت و پشتیبانی ، نیاز به قدرت ، نیاز به احترام و . . . دارد که اگر به حد افراط مورد استفاده قرار گیرد ، به صورن روان نژندانه در میآیند . او انسان برخوردار از سلامت روان را اینگونه معرفی میکند :
الف ) احساس امنیت میکند و لذا فاقد پرخاشگری و خود شیفتگی است .
ب ) قدرتمندی نیازهای فوق در او حقیقت است و توانایی تغییر و تحو ل و جایگزینی این نیازها را دارد .
ج ) خودشناسی و کوشش برای حقیقت استعدادهای ذاتی ، وظیفه اخلاقی و امتیاز معنوی شخصیت سالم است و هدف او دستیابی به کمال است (دیویس و کامینگز [۴۱]، ۱۹۹۴ ) .
۲- ۴- تعریف استرس:
در فرهنگ روانشناسی وبر[۴۲](۱۹۸۵) برای استرس تعاریف زیر ارائه شده است :
-
- استرس به هر نیرویی اشاره دارد که هنگام وارد شدن بر یک سیستم موجب تغییرات قابل ملاحظه ای در آن سیستم می شود که معمولاً شامل یک تغییر و تعریف در شکل سیستم است .این اصطلاح بر فشارها و نیروهای اجتماعی ، روانشناختی و فیزیکی اشاره دارد. در این معنا استرس یک علامت به شمار می رود.
- فشار روانی یک حالت تنش روانشناختی است که توسط فشارها و نیروهایی که در بند یک به آن ها اشاره شده ، ایجاد می شود. در این حالت استرس معلول و محصول فشارهای دیگر است .
استرس اصطلاحی است که در طب زیست شناسی به صورت گوناگون به کار گرفته شده است ، گاهی به معنی یک رویداد یا موقعیتی که تاثیر مضر بر ارگانیسم دارد (Stressor ) و گاهی به معنای تنش روانشناختی ناشی از رویداد و موقعیت ها تعریف شده است . به مفهوم دقیق تر هر چه که در تمامیت زیست شناسی ارگانیسم اختلال به وجود آورد و شرایطی ایجاد کند که ارگانیسم طبیعتاً از آن پرهیز کند، استرس به شمار می رود .استرس ممکن است که به صورت محرک فیزیکی ، عفونت ها و واکنش های آلرژیک و نظایر آن باشد .
استرس از نظر لغوی از کلمه لاتین استرینجر[۴۳] به مفهوم به هم رفتن و قبض شدن ، گرفته شده است .در زبان انگلیسی این اصطلاح لااقل از قرن یازدهم میلادی متداول بوده و به عنوان فشار بدنی کاربرد عام داشته است. در اوایل قرن هفدهم میلادی استرس با مفهوم سختی کار و عذاب شغلی به کار میرفت و در سال های آخرین قرن هجدهم با موضوع هایی از قبیل فشار کار ، زور و اجبار کاری ، فشار فکری و کو شش زیاد مترادف بوده و در زبان فارسی استرس را تکانه های عصبی ، استرس، تنیدگی ، نگرانی و فشار های عصبی و . . . آورده اند (چیت ساز ، ۱۳۸۹).
استرس را اولین بار هانس سلیه [۴۴]روانپزشک و روانشناس اتریشی معروف به پدر سرشناس استرس در سال ۱۹۳۶ در دانش پزشکی به کار برد (ابزری و سرایداران ، ۱۳۷۶ ) .
استرس وضعیت پویایی است که در آن انسان با یک فرصت ، محدودیت یا تقاضایی روبه رو است که با آنچه بدان اشتیاق دارد و نتیجه آن برایش مهم و در عین حال نامطمئن است ، مرتبط میباشد . در این تعریف تقاضا به معنای از دست دادن چیزی است که انسان بدان اشتیاق دارد . برخی صاحبنظران ، استرس را در” آمادگی ناخودآگاه ” برای نزاع یا گریختن تعریف میکنند که فرد هنگام رویارویی با هر گونه تقاضا تجربه میکند ( رضاییان ، ۱۳۸۳ ) .
لازاروس[۴۵](۱۹۹۳)، تعریف صوری استرس را به صورت زیر ارائه داده است : استرس به طبقه وسیعی از مشکلات اشاره میکند که به این خاطر از مشکلات دیگر متمایز نشده است که با هر نوع تقاضایی که نظام را تحت فشار قرار میدهد، از نظام فیزیولوژیکی گرفته تا نظام اجتماعی یا نظام روانشناختی و پاسخ آن نظام ، سرو کار دارد. او در ادامه میگوید که ” واکنش شخص بستگی به این دارد که وی چگونه اهمیت یک رویداد آسیب زا ، تهدید کننده یا چالش انگیز را ( آگاهانه یا ناآگاهانه ) تفسیر یا ارزیابی نماید ” این تعریف از الگوی استرس ، شامل سه مؤلفه ی مهم میباشد :
۱-اعتقاد به این نیازمندی ها یک نظام را تحت فشار قرار میدهند.
۲- اعتقاد به این که ، تهدید به صورت های مختلف ارزیابی یا ادراک می شود .
۳- اهمیت پاسخ آن نظام .