۲-۲۵ رشد شخصیت
تاریخچه زندگی یک فرد در واقع مدتها پیش از تولد او آغاز می شود، زیرا تأثیر عوامل ژنتیکی و محیطی پیش از تولد آغاز میشوند. معمولاً رشد شخصیت را پس از تولد طی چند دوره مورد مطالعه قرار میدهند که عبارت اند از: دوره شیر خوارگی ( از تولد تا ۲ سالگی)، دوره پیش دبستانی ( ۲ تا ۵ سالگی)، دوره کودکی میانه ( ۶ تا ۱۲ سالگی) و دوران بلوغ ( ۱۳ تا ۱۸ سالگی)، دوره بزرگسالی ( ۵۰ تا ۶۰ سالگی) و دوره کهنسالی ( از ۶۰ سالگی به بعد). دوره شیر خوارگی از جهات گوناگون بر رشد شخصیت در دوره بزرگسالی تأثیر میگذارد، چرا که بیشتر ویژگیهای شخصیتی دوره های بعدی رشد را میتواند در این دوره ردیابی کرد. همچنین نکته جالب در این دوره آن است که حتی از نظر شخصیت در دوره نوزادی نیز بین کودکان مختلف تفاوتهای قابل توجهی مشاهده می شود که حاکی از تأثیرات متفاوت عوامل ژنتیکی و محیطی هستند، مثلآً، وجود واکنش مانع محرک در بعضی نوزادان در نهایت منجر به اختلال شخصیتی در خود فرو روی می شود. نکته جالب دیگر، وجود ثبات در بعضی از الگوهای واکنشی است که آغاز آن از دوره نوزادی است، یعنی رفتار خاصی که در دوره نوزادی در کودک مشاهده می شود تا سنین بزرگسالی دوام پیدا میکند. تحقیقات فراوانی این نکته را تأیید کردهاند.
دلبستگی یکی از واکنشهایی است که در دوران نوزادی نسبت به مادر ایجاد می شود و حاکی از احساس امنیت خاطر در نوزاد بر اثر وجود و حضور مادر است. این الگوی رفتاری در حیوانات نیز مشاهده شده است و ظاهراًً نقش مهمی در رشد شخصیت دارد. رفتارهای گوناگون دیگری نظیر رفتار اکتشافی، اضطراب، سخنگویی، و اجتماعی شدن و نظایر آن ها را می توان در دوران نوزادی ریشه یابی کرد. عوامل محیطی گوناگونی در این دوره در رشد شخصیت تأثیر میگذارند که مهمترین آن ها الگوهای فرزند پروری و اجتماعی کردن کودک است. در دوره پیش دبستانی بسیاری از الگوهای رفتاری آغاز شده، در دوره شیرخوارگی به تکامل خود ادامه داده و شکل گیری شخصیت را در مرحله ای بالاتر امکان پذیر میسازند. رشد زبان در کودک سبب توانایی او به بازنمایی اشیاء و رویدادهای بیرونی به صورت نمادها و سمبولها می شود که حاصل آن شکل گیری تصور از خود در کودک است. عوامل متعددی در رشد شخصیت و ایجاد تفاوت میان شخصیت کودکان مختلف نقش دارند که از آن میان می توان به ساختار خانواده، ترتیب تولد، تفاوتها ی جنسی، حضور یا عدم حضور والدین در خانواده، اثرات گروه همسالان و مانند آن اشاره کرد. (اتکینسون،ترجمه براهنی،۱۹۸۲)
دوره کودکی میانه از این لحاظ در رشد شخصیت اهمیت دارد که کودک در محیط مدرسه با کودکان داراری شخصیتهای گوناگون در تماس و مراوده قرار میگیرد. روانکاوان این دوره را دوره نهفتگی از نظر رشد جنسی می دانند و معتقدند که شخصیت کودک پس از حل عقده ادیپ در این دوره در یک حالت فلات به سر می-برد. مدرسه در دوره کودکی میانه یا دبستانی نقش مهمی در اجتماعی کردن کودک ایفا میکند. در اینجا است که هماهنگ و همسو بودن خانواده و مدرسه میتواند تأثیری مثبت بر شخصیت کودک داشته باشد، همان طور که اختلاف و هماهنگی بین این دو نهاد در ایجاد اختلال در رشد شخصیت میتواند اهمیت پیدا کند. از وجوه مهم تفاوت در شخصیت کودکان در این دوره تفاوت انگیزه پیشرفت است که به عنوان نیروی محرکه افراد به سوی زندگی آینده آن ها عمل میکند. از دید بعضی محققان میزان و شدت انگیزه پیشرفت در جامعه ها عمدتاًً تابع شیوه های فرزند پروری در فرهنگهای مختلف است. همچنین میان انگیزه پیشرفت درونی و انگیزه پیشرفت بیرونی باید تمایز قایل شویم. انگیزه پیشرفت درونی برای خود فرد ارضا کننده است، اما ممکن است از نظر اجتماعی قابل قبول نباشد. انگیزه پیشرفت بیرونی هدفش جلب توجه دیگران است، اما ممکن است برای خود فرد ارضا کننده نباشد(شولتز،ترجمه محمدی،۱۳۸۹).
دوره بلوغ با رشد سریع و تغییرات بارز جسمی مشخص می شود. ظهور علایم جنسی ثانوی نظیر روییدن مو در صورت وتغییر صدا در پسران و رشد سینه ها و عادت ماهانه در دختران مختص این دوره است. در عین حال، این تغییرات جسمی با تغییرات روانی مختلفی همراه است و به همین جهت، دوره بلوغ یکی از دوره های جالب و حتی اسرار آمیز رشد شخصیت شناخته می شود. پذیرش نقش مربوط به جنس، تخیل درباره آینده و کوشش برای پیشرفت از جمله این ویژگیهاست. در عین حال، ایجاد حس خودمختاری و طغیان هنجارهای تحمیلی از سوی خانواده و اطرافیان، گرایش به گروه همسالان و وابستگی به گروه، دوستیهای پایدار، فدارکاری و وفاداری نسبت به عهد و پیمان نیز از وجوه مشخصه شخصیت جوان در دوران بلوغ است.
دوره بزرگسالی را می توان دوره تکامل فکری و سازندگی دانست، زیرا این دوره ای است که فرد به خودشکوفایی تمایل پیدا میکند و معمولاً آثار سازنده این دوره به شکل فعالیتهای علمی، سیاسی، هنری و پرورش فرزندان نسل بعد ظاهر می شود. (شولتز،ترجمه محمدی،۱۳۸۹).
دوره کهنسالی اگر چه ظاهراًً دوران رکود زندگی شخص به نظر میآید، اما بسیاری از افراد تا این مراحل دوران زندگی خود همچنان دارای هدفها و برنامه هایی برای زندگی هستند و در رسیدن به این هدفها تلاش میکنند و سعی دارند به یکپارچگی خود برسند، این تلاشها آنان را برای کمتر هراسیدن از مرگ آماده میکند(کریمی، ۱۳۸۲).
۲-۲۶ ویژگی شخصیتی نوع (( الف )) یا ((ب)) و استرس
امروزه مهمترین ویژگی شخصیتی که درباره آن در ادبیات استرس گفتگو می شود، شخصیت نوع ((الف)) است. این نوع از شخصیت اولین بار توسط ((مییر فریدمن )) و ((ری روزنمن)) که تحقیقاتی را درباره اثر فشارهای عصبی و روانی روی بیماریهای قلبی انجام میدادند مشخص گردید. آنان شخصیت تیپ ((الف )) را به عنوان (( افراد پیچیده احساساتی تعریف میکنند که در کسانی میتوان مشاهده نمود که همواره در یک حالت تهاجمی و کشمکش هستند تا هرچه بیشتر و بیشتر در زمان کمتر و کمتر به دست آورند و در صورت لزوم برای رسیدن به هدف با افراد و عوامل دیگری به مقابله بر می خیزند)).
شخصیتهای نوع ((الف)) تهاجمی و فعال هستند. آن ها آمادگی مخالفت با دیگران جهت به دست آوردن آنچه که می خواهند دارند. هنگامی که در موقعیتی قرار می گیرند که تعدادی موانع وجود داشته باشد، احتمال بیشتری وجود دارد که در آن درگیر شوند تا آنکه از آن دوری نمایند .
آن ها بسیار جاهطلب و بلندهمت بوده و به سختی تلاش مینمایند، استانداردهای بسیار بالایی را برگزینند و اغلب بیش از حد انتظار کار و فعالیت مینمایند. آن ها غالباً رقابتی بوده و همیشه در حال مبارزه هستند. در مقابل، شخصیتهای نوع ((ب)) احساس فشار کمتری مینمایند. آن ها در فاصله معینی فعالیت میکنند و بدون احساس گناه، استراحت مینمایند. این افراد بر اساس دستورالعمل کار میکنند و استانداردهای پایینی را برای خود بر میگزینند و به آرامی فعالیت میکنند.