روان شناسی راجرز با تجارب ذهنی شروع می شود و با آن خاتمه مییابد. از نظر وی تجارب ذهنی، اساس تمام قضاوت ها و رفتار فرد را تشکیل میدهد که این همان پدیدار شناختی است، یعنی برتری واقعیت درونی بر بیرونی که در تعیین رفتار نقش کلیدی ایفا میکند (فراهانی، ۱۳۷۸، نقل از شعبانی بهار، ۱۳۸۵).
۳-۴-۲ پدیدآیی شخصیت:
برای نخستین بار شرلی[۱۷] در سال (۱۹۳۱) در یک بررسی طولی دو سال اول زندگی، با مشاهدات و اندازه گیری های بسیار دقیق خود به این نتیجه دست یافت که رگه های ویژه در دو سال اول زندگی، با افزایش سن بیش از پیش تثبیت میشوند. بعدها نیلون[۱۸] در سال ۱۹۴۸ توانست پانزده کودک از کودکان شرلی را پس از گذشت پانزده سال مشاهده کند و توصیف هایی در مورد شخصیت آنان مدون نماید. نتایج بسیار مساعدی که از این طریق به دست آمدند گواهی میدهند که فردیت کودکان از همان، حدود دو سالگی نسبتاً مشخص است. نتایج واشبرن[۱۹] (۱۹۲۹) و گزل[۲۰] (۱۹۲۹) نیز نشان میدهد که حتی ممکن است، تفاوت های مزاج را در نخستین ماه های زندگی تمییز داد، تفاوت هایی که سالیان دراز ناپایدار می مانند. هرچند در پژوهش های مختلف شخصیت و پایداری صفات مورد بررسی قرار گرفته، با این همه شناخت ما درباره آغاز آن در حد دانش امروزی، بسیار مقدماتی است (کاملی،۱۳۹۰).
۴-۴-۲ عوامل مؤثر در تکوین شخصیت:
در تکوین شخصیت دو عامل کلی نقش دارند: زیستی و اجتماعی، عوامل زیستی معمولاً به ارث میرسند و از همان ابتدا در فرد وجود دارند.
عوامل اجتماعی محصول محیط اجتماعی هستند، محیطی که فرد اولین سال های زندگی خود را در آن گذرانده است، یعنی خانواده، مدرسه و اشخاصی که با او ارتباط داشته اند، موفقیت ها و شکست های اولین دوران زندگی (اسکندری،۱۳۸۹).
– عوامل زیستی شخصیت
مهم ترین این عوامل عبارتند از:
الف- جنس: یکی از عناصر زیستی که آشکارا در تعیین شخصیت نقش دارد، جنس است. تفاوت های زیستی میان زن و مرد بسیار متفاوت است. این تفاوت ها در شکل ظاهری بدن، فیزیولوژی و مخصوصاً غدد درون ریز آشکارا به چشم میخورد. تفاوت های مربوط به جنس را می توان از جنبههای مختلف اعم از اعمال جنسی- حرکتی، اعمال ذهنی، عواطف، نگرش ها و رغبت ها، مورد بررسی قرار داد. هر یک از این تفاوت های جنسی بر شخصیت تأثیر میگذارد.
ب- سن: ساخت شخصیت هر فرد به همراه افزایش سن او تغییر مییابد. این تغییر، بلکه تحت نفوذ مجموعه ساخت های بدنی دستگاه غدد درون ریز و دستگاه عصبی است، بیشتر تحت تأثیر بلوغ زیستی است. در این خصوص نقش برخی مراحل اهمیت ویژه ای دارد، مراحلی که طی آن بحران های زیستی به وجود میآید، مثل تولید اسپرم در پسرها و شروع عادات ماهانه در دخترها.
ج- عوامل عصبی- غددی: در تعیین مزاج هر فرد، نقش غدد درون ریز، که عملکرد آن ها به وسیله دستگاه عصبی مرکزی هماهنگ می شود، از اهمیت خاصی برخوردار است. یکی از علل اصلی تفاوت های جنسیت، تفاوت در ترشح غدد درون ریز است و حتی رشد عمومی هر فرد نیز تا اندازه زیادی توسط همین غدد کنترل می شود. اختلال در ترشح غدد درون ریز تغییراتی را در شخصیت به وجود می آورد. برخی مولفان سعی کردهاند نشان دهند که غدد درون ریز نقش بسیار قطعی در تعیین شخصیت دارد اما هنوز به نظر میرسد که یافته های آن ها از طرف همه صاحب نظران مورد قبول واقع نشده است (باقیانی مقدم،۱۳۹۰).
– عوامل اجتماعی شخصیت:
عوامل اجتماعی مؤثر در شکل گیری شخصیت عبارتند از:
الف- تعلیم و تربیت: مجموعه اقداماتی که به وسیله گروه اجتماعی اتخاذ می شود تا کودک با برخی موقعیت ها رو به رو شود و به کمک یادگیری، شخصیت او شکل بگیرد. اصطلاحاً تعلیم و تربیت در معنای وسیع کلمه نامیده می شود (خوانساری،۱۳۹۰).
ب- نقش های اولین سال های زندگی: یکی از نظریاتی که مکتب روان کاوی ارائه کرده و کمتر مورد اعتراض قرار گرفته، اثر بنیادین اولین سال های زندگی در رشد و شکل گیری شخصیت است. از نظر مکتب روان کاوی، دو عامل تعیین کننده اصلی عبارتند از: توالی مراحل رشد جنسی و همانند سازی.
مراحل رشد جنسی: از نظر مکتب روان کاوی، کلیه اقدامات اجتماعی، بر روند شکل گیری شخصیت اثر بنیادین دارد. در واقع انواع مختلف شخصیت های نابهنجار نوعی اختلال در مراحل اولیه رشد جنسی دارند. همچنین روانکاوان معتقدند که شیوه تغذیه کودک، تاریخ و شیوه از شیر گرفتن، تاریخ و میزان سخت گیری در کنترل مدفوع، همه میتوانند در شکل گیری شخصیت نقش داشته باشند.
همانندسازی: دومین عاملی که اهمیت آن مورد تأیید روانکاوان قرار گرفته، فرایند همانندسازی است. همانندسازی در واقع نوعی تقلید ناآگاهانه از نمونه های رفتاری والدین است که به کمک مکانیسم فرافکنی انجام می گیرند. در خانواده هایی که شرایط مساعد همانندسازی فراهم نمی شود، شخصیت نابهنجار رشد میکند (عظیمی نیا، ۱۳۹۰).
ج- محیط اجتماعی عمومی: می توان عوامل این محیط را چنین خلاصه کرد: موقعیت جغرافیایی، نوع زندگی مدنی، نظم و اوضاع اجتماعی نسبتاً ثابت مانند: دین، زبان، نظم سیاسی و اقتصادی، معیارهای اخلاقی و اجتماعی موجود در جامعه و غیره.
تمام عوامل مذکور از جنبه کمی و کیفی متحد شده و به صورت واحد کل درمی آیند و «شخصیت» فرد را تشکیل میدهند. شخصیت چنانچه مورفی میگوید نه تنها زیستی و نه فقط اجتماعی است بلکه امری «زیستی- اجتماعی» است (همان).
۲-۵-۵ رگه های شخصیت:
بنا بر تعریفی که بسیار رواج یافته، شخصیت به معنای مجموعه رگه هایی است که یک فرد را مشخص میکنند. گیلفورد مدل بسیار قاطعی را در این مورد پیشنهاد کردهاست که بر حسب آن شخصیت یک فرد به منزله یک منظومه تخصصی رگه هاست. هر کس که بخواهد به توصیف شخصیت بپردازد باید رگه های شخصیت آن را نشان بدهد.
این تعاریف که وسیعاً انتشار یافته بر اهمیت مفهوم رگه در روان شناسی تأکید دارند. مفهوم رگه مستقیماً در پرسشنامهها و فهرست های خصوصیات شخصیت هدف قرار گرفته و به مبنای هدف یا تست می توان به سرعت به رگه هایی دست یافت. در هر حال امروزه برای دست یافتن به ساخت شخصیت باید تمام رگه های خوی را در قالب بسیط ترین عناصر روان شناختی و ساده ترین اشکال روان شناختی درآورد و در عین حال ماهیت ترکیبی رگه را که به وجود آورنده شخصیت آن ها است، نشان داد (مداحی،۱۳۹۰).
۱-۵-۴-۲ تاریخچه رگه های شخصیت:
“