بطورخلاصه ادبیات روانشناختی در بیحوصلگی وابسته به کار به طور قاطع روی دو دسته متغیر تمرکز کردهاست: وظایف (فعالیت های) تکراری و حفظ توجه (مثل گوش به زنگی) در یک مقیاس زیاد و تفاوتهای فردی در بیحوصلگی در یک مقیاس پایینتر. با ملاحظه تکالیف تکراری و گوش به زنگی (توجه زیاد) بیحوصلگی به عنوان نتیجه یک فعالیت تکراری و یکنواخت که انگیختگی و یا تحریک ناکافی ایجاد می کند، مفهوم سازی شده است. در حقیقت در بررسی های محققین قبلی در مورد علل بیحوصلگی محل کار، بر ویژگیهای شغل تمرکز داشته اند. هرچند ویتلز (۱۹۳۲؛ به نقل از وات ، ۲۰۰۲) اشاره کردهاست که بعضی اوقات من افراد مستعد بیحوصلگی است نه وظیفه ای که انجام میدهند. بنابرین دلیل احساس بی حوصلگی باید به بخشهای بزرگتری نسبت داده شود. خیلی از پژوهشها روی گوش بزنگی نشان داده است که تکالیف یکنواخت یا آنهایی که نیازمند فقط توجه هستند میتوانند باعث احساس نارضایتی شوند، دامنه اشتباهات (برخوردها) را افزایش دهند و عملکرد را کاهش دهند. تعدادی از پژوهشها اظهار کردهاند که بین تکراری بودن شغل، ادراک شغل به عنوان بیحوصلهکننده و پیامدهای منفی وابسته به کار رابطه وجود دارد.
مدل روان شناختی بیحوصلگی بیان میکند که بیحوصلگی یک حالتی از برانگیختگی پایین است که با انجام کارهایی که تکراری و برای فرد عادی شدهاند مرتبط است (تاکرای ،۱۹۸۱). این مدل کمبود تحریک[۲۰۷] بیان میکند که بیحوصلگی ممکن است همان طور که در مدرسه اتفاق می افتد، در خارج از مدرسه و در موقعیت هایی که یکنواخت، ساکن و بدون چالش باشند، نیز رخ دهد. این مدل همچنین بیان می کند که دانش آموزان با توانایی بالا که تکالیف مدرسه برای آن ها ساده و پیشپا افتاده است احتمالاً بیشتر کسل خواهند شد (تاکرای ،۱۹۸۱). این مدل وقتی که بی حوصلگی در موارد زیر مشاهده شد مورد تجدید نظر قرارگرفت: الف) در افرادی که مضطرب و بر انگیخته بودند ب) کسانی که تکالیف پیچیده انجام میدادند (تاکرای، ۱۹۸۱). این یافته ها هیل و پرکینز (۱۹۸۵) را به این نظریه هدایت کرد که بیحوصلگی نه به موقعیت عینی شخص، بلکه به ساختار ذهنی فرد وابسته است. آن ها از طریق مقایسه افراد بیحوصله با دیگر افراد دریافتند که حتی وقتی تکالیف پیچیدهاست آن را یکنواخت، تکراری و نامشخص ادراک میکنند (پرکینز و هیل، ۱۹۸۵).
روان شناسی شناختی بیان می کند که نوجوانان در مسیری درحال رشد هستند که ممکن است ادراکات بیحوصلگی را تحت تأثیر قرار دهد. همچنان که نوجوانان رشد میکنند ظرفیت و توانایی آن ها در درست کردن و تنظیم کردن تعاملاتشان با محیط پخته می شود (به نقل از کالدول، ۱۹۹۹). در سطوح پایین رسش (پختگی)که به یک باره بیحوصلگی ادراک می شود، نوجوانان ممکن است فاقد توانایی برای الف) شناسایی تغییراتی که می بایست صورت گیرد؛ ب) عدم دریافت روشهایی که میتواند بر اساس این تغییرات به دلخواه عمل کند. به علاوه سرعت، کارایی و توانایی تغییر فرایندهای شناختی اساسی (کیتینگ[۲۰۸] ، ۱۹۹۰؛ به نقل از کالدول، ۱۹۹۹). که ممکن است به بیتحریکی (به بی برانگیختگی) و بیحوصلگی نسبت داده شود. برای مثال بعضی تکالیف که ممکن است تکراری به نظر برسند، ناشی از رشد توانایی شناختی باشد، بنابرین احساس بیحوصلگی ایجاد میکنند (کالدول و همکاران، ۱۹۹۹).
۲-۳-۴ مدل اجبار- تلاش
یکی دیگر از مدلها مدل اجبار- تلاش[۲۰۹] است (لارسن وریچارد، ۱۹۹۱). این مدل بیان می کند که دانش آموزان بیحوصلگی را در موقعیت هایی که مستلزم تلاش ذهنی زیاد مانند کلاسهایی با عناصر مشکل و انتزاعی و یا موقعیت هایی که کنترل کمتری دارند؛ مثل فعالیت های معلم- مدار[۲۱۰] در برابر موقعیتهای خود- مدار[۲۱۱] گزارش خواهند کرد. در حالی که عمدتاًً بحث بر این است که بیحوصلگی مربوط به شرایطی است که مدرسه عامل آن است؛ اما مدل اجبار- تلاش همچنین این فرضیه را بیان میکند که بخشی از مسئولیت ها به دانش آموزان معطوف است (لارسن وریچارد، ۱۹۹۱). برخی از محققین ویژگیهای افرادی را بررسی کرده اند که آن ها به سوی بیحوصلگی متمایل میسازد و این یافته ها با مدل اجبار – تلاش مطابقت دارد: کسانی که نمره بالایی در مقیاس بیحوصلگی کسب کرده بودند تنوع کمتری در مدرسه ادراک میکردند (رابینسون، ۱۹۷۵؛ به نقل از لارسن و ریچاردز، ۱۹۹۱)، کمتر قادر بودند تنوع ادراکی درخودشان ایجاد کنند (اسمیت، ۱۹۸۵) افسردگی بیشتری بروز میدادند (فارمر وساندبرگ، ۱۹۸۶) و سازگاری کمتری در دیگر جنبههای روان شناختی خود نشان میدادند (او هنلن، ۱۹۸۱). یافته ها بیان می کند که آمادگی برای بیحوصلگی با نقصهای شخصیتی وابسته است که در آن افراد کارهای روزانه را کمتر برجسته و نیازمند تلاش بالا میبینند (لارسن وریچاردز، ۱۹۹۱).
نظریه وابسته به رویکرد بیحوصلگی نظریه اجبار- تلاش[۲۱۲] بیحوصلگی است (لارسن وریچاردز، ۱۹۹۱؛ اوهنلن، ۱۹۸۱) که بیان می کند بیحوصلگی زمانی اتفاق می افتد، که افراد مجبور میشوند انرژی شناختیشان را گسترش دهند، و در فعالیتهای که یکنواخت[۲۱۳] (یک جور) تلاش کنند. برای نوجوانان این بیحوصلگی زمانی اتفاق می افتد که والدین، معلمان و مربیان آن ها مجبور به انجام تکالیف روزمره و تکراری کنند. در این موارد، شرکت کردن به طور بیرونی یا به وسیله فشار اجتماعی برانگیخته می شود؛ یا به وسیله نقش مفیدشان[۲۱۴] (ابزاری شان) در دستیابی به اهدافی که فی نفسه برانگیزاننده هستند (کالدول و همکاران، ۱۹۹۱).
۲-۳-۵ مدل مقاومت
این مدل بیان می کند که بیحوصلگی با خشم وابسته است و الگوهای مشابه با خشم باعث بروز آن می شود (لارسن وریچاردز، ۱۹۹۱). به این خاطر که خشم به طور واضح یکی از هیجانات مقاومت هست، تحلیلهای محققین نشان داده است که الگوهایی که باعث بروز خشم میشوند به طور مشابهی باعث ایجاد بیحوصلگی نیز میشوند. برعکس مدل تلاش- اجبار، مدل مقاومت علت بی حوصلگی را از مدرسه به حالات فردی تغییر میدهد. این مدل اظهار می کند که بیحوصلگی می تواند با حالت ازخودبیگانگی و رفتارهای متناقض دانش آموزان پیش بینی شود (لارسن وریچاردز، ۱۹۹۱).
همانند مدل اجبار- تلاش، مدل مقاومت بعضی از علل بیحوصلگی را از مدرسه جابجا و به حالات (مزاج) دانش آموزان نسبت میدهد. این دیدگاه بیان می کند که بیحوصلگی می تواند از طریق حالت خودبیگانی و رفتارهای متناقض پیش بینی شود. درخلال اینکه نوجوان در حال تحول ارزش ها واگرا [۲۱۵] و متناقض است پیشبینی می شود که بیحوصلگی در نوجوانی بیشتر از پیش نوجوانی باشد. نهایتاًً به خاطراینکه بیحوصلگی باقدرت حضورقدرت بزرگسالان وابسته است، بیان می شود که بیحوصلگی نسبتاً یکنواخت[۲۱۶] تمام تکالیف مدرسه را دربرمیگیرد؛ بخاطر اینکه قدرت بزرگسالان یکنواخت است (لارسن وریچاردز، ۱۹۹۱).