یادگیرندگان خودگردان با توجه به سطح توانایی، و دانش خود و شرایط محیطی،اهدافی برای خود بر میگزینند و برای رسیدن به این اهداف برنامه ریزی میکنند و بر چگونگی پیشرفت خود نظارت میکنند و در نهایت عملکرد خود را مورد ارزیابی قرار داده و خود را تشویق یا تنبیه مینمایند. دانشآموزان خودگردان کمتر اهمالکارند آن ها از راهبردهای شناختی مناسبی بهره میبرند، مهارتهای فراشناختی از جمله تنظیم و برنامه ریزی زمان را به طور شایسته به کار میبرند و باورهای انگیزشی مناسبی دارند. نکته جالب توجه این است که مهارتهای یادگیرندگان خودگردان اکتسابی هستند و دانشآموزان میتوانند ضمن کسب آن ها یادگیری خود را مدیریت نمایند،برخی از پژوهشگران دسته دوم علل اصلی اهمالکاری را باورهای انگیزشی از جمله خودکارآمدی میدانند. دانشآموزانی که به تواناییهای خود در انجام موفقیتآمیز تکالیف اعتماد کمتری دارند به اهمالکاری گرایش بیشتری دارند. برعکس دانشآموزانی که خودکارآمدی بالاتری دارند، تلاش بیشتر،استقامت بیشتر و برنامهریزی مناسبتر در انجام تکالیف دارند و وظایف و تکالیف خود را به موقع شروع مینمایند.
باورهای غیرمنطقی نیز از جمله عوامل مؤثر بر اهمالکاری افراد است. این باورها باعث میشود که افراد برخی از تکالیف را به صورت فرایندهای ناخوشایند ببینند. کناس (۱۹۸۳) معتقد است که دو باور غیرمنطقی که بیشتر از همه با اهمالکاری مرتبط هستند عبارتند از: ۱- باورهای فرد درباره عدم شایستگی خود و۲- باورهای فرد درباره سخت و طاقت فرسا بودن دنیا. پژوهشگران بعدی باورهای غیرمنطقی را در چندین شاخص ردیابی کردند.آن ها توجه ویژه ای درباره ترس از شکست، کمال گرایی،خودآگاهی و اضطراب امتحان معطوف داشتند. در این میان باورهای کمال گرایی در اهمالکاری نقش عمده ای دارد.از جمله مشکلات افراد اهمالکار نداشتن اهداف کوچک و خرد قابل دستیابی است. بنابرین کمال گراها که اهداف بزرگ و بعضاً غیرقابل دستیابی دارند گرایش بیشتری به اهمالکاری از خود نشان میدهند.
افرادی که دارای باورهای غیرمنطقی مرتبط با کمال گرایی هستند، درباره توانایی خود برای انجام کارها به نحو شایسته دچار تردید میشوند. آن ها در صورت انجام ندادن هر کاری با بالاترین کیفیت در شایستگی خود شک کرده و عزت نفس خود را از دست میدهند.بسیاری از دانشآموزان عدم کسب نمره ۲۰ را ناشی از ناشایستگی خود میدانند و ضمن از دست دادن عزت نفس خود، در انجام تکالیف بعدی خود اهمالکار میشوند. ضمن اینکه عزتنفس و خودکارآمدی رابطه مستقیمیبا اهمالکاری دارند( بیابانگرد،۱۳۸۷).
۲-۱۴ عوامل مؤثر در یادگیری
۲-۱۴-۱ آمادگی
شاگرد باید از لحاظ جسمی،عاطفی،عقلی و… رشد کرده باشد تا بتواند به خوبی یاد بگیرد و یادگیری زمانی برایش مفید خواهد بود که از هر نظر آمادگر داشته باشد .
۲-۱۴-۲ انگیزه و هدف
یادگیری معلول انگیزه های متفاوتی است.یکی ازاین انگیزه ها،میل و رغبت شاگرد به آموختن است .زیرا وقتی شاگردان به موضوعی علاقمند باشند،در یادگیری بیشتر فعال میشوند.هدف به فعالیت انسان جهت و نیرو میدهد.فرد را به خواستن و طلب کردن وادار میکند و نیروی لازم را برای فعالیت دروی به وجود می آورد و سبب پیدایش قصد و اراده در او می شود.
۲-۱۴-۳ تجارب گذشته
آموخته ها و تجربه های گذشتهً شاگرد « ساخت شناختی » وی را تشکیل میدهد.آمادگی شاگرد در حدوسیعیی تحت تأثیر تجارب گذشتهً اوست.فرد زمانی میتواند مفاهیم و مسائل جدید را درک کند که مفهوم و مسأله جدید با ساخت شناختی او مرتبط باشد.
۲-۱۴-۴ موقعیت و محیط یادگیری
محیط ممکن است فیزیکی باشد،مانند نور،هوا،تجهیزات و امکانات آموزشی.طبیعی است که هرچه این امکانات برای فرد بیشتر فراهم شود،یادگیری بهتر صورت خواهد گرفت.
۲-۱۴- ۵ روش تدریس معلم
شاگردان همواره علاقمندبه فکرکردن است،دربررسی امورمختلف،باید فرصت حرکت و جنبش داشته باشد تا بتواند به هدفهای آموزشی برسد.در روش تدریس معلم باید این نکات درنظرگرفته شود،درنهایت این که مدرسه و کلاس برای شاگردجالب توجه وجذاب باشد.
۲-۱۴- ۶ تمرین و تکرار
تمرین و تکراچه نقشی در فرایند یادگیری دارد؟آیا پیشرفت یادگیری مستقیماًتابع تکراراست؟مساعدترین موقعیت برای تمرین کدام است ؟ تکالیف مدرسه میتواند برای شاگردان مفیدباشد یا نه ؟ در پاسخ به این سؤالات باید گفت:تأثیر تمرین و تکرار در کل فرایند یادگیری و حیطه های مختلف آن و به ویژه در حیطه روانی – حرکتی ،انکار ناپذیر است.شاگردان باید بلافاصله از نتیجهً تمرین و کارکرد خود مطلع شوند؛زیرااطلاع از پیشرفت،او را به کوشش وا میدارد.( شعبانی،۱۳۸۰)
۲-۱۵ تمرین و تکلیف شب
تمرین و تکلیف شب با هم مرتبط هستند.این دو، به وسیله محتوا وقتی که دانش آموزان از روی آگاهی یاد می گیرند و دانش جدید را به کار می گیرند،مرتبط میشوند .تأثیرات راهبردی معلمان در این نوع تجربه یادگیری این است که فعالیت های برنامه با یادگیری نهایی جور شود.تحقیقات درباره تکلیف شب نشان میدهد تفکر راهبردی مدارس ، نباید شکل دادن به تفکر آینده دانش آموزان باشد، بلکه به عنوان یک استراتژی متمرکز برای افزایش درک و فهم آن ها باشد.دانستن انواع تکلیف شب نیازمند کمک معلمان است که تکلیف شب را طراحی میکنند.