«چو بنهاد دل کینه و جنگ را *** بخواند آن گرانمایه هوشنگ را»[۱۹]
دومین نبردی که در شاهنامه فردوسی مسطور است جنگ فریدون با ضحاک میباشد، فریدون به کمک کاوه آهنگر برای گرفتن کین جمشید و پدرش و همچنین اجرای عدالت با لشکری بزرگ به جنگ ضحاک رفته و او را مغلوب میکنند اما او را نمیکشند و فقط او را به بند میکشند.
«فریدون به خورشید بر برد سر *** کمی تنگ بستش به کین پدر»[۲۰]
با بیان این بیت نیت فریدون را از جنگ با ضحاک فردوسی به روشنی بیان میکند و با بیان بیت دیگر هدف او را معلوم میکند و به همین خاطر ضحاک را نمیکشد و میگویند:
«جهان را همه سوی داد آورم *** چو از نام دادار یاد آورم»[۲۱]
سومین نبردی که در شاهنامه مسطور است و به خاطر قصاص کردن و گرفتن کین به پا شده است نبرد منوچهر با سلم و تور میباشد منوچهر فرزند ایرج و یا در حقیقت نوهی ایرج برای گرفتن انتقام خون پدر سلم و تور را که ایرج بیگناه را به قتل رسانیدهاند به مکافات عمل خودشان رسانید، و هر دو را به قتل میرساند. در ابتدای داستان زمانی که فریدون منوچهر را به جنگ سلم و تور میفرستد کینهخواه بودن منوچهر را این گونه بیان میکند:
«منوچهر گفت ای سر افراز شاه *** که آید به نزدیک تو کینهخواه
بکین جستن از دشت آوردگاه *** برآرم به خورشید گرد سپاه»[۲۲]
و زمانی که منوچهر بر تور مسلط میشود و عزم کشتن او را میکند ظلم تور و انجام عدالت توسط منوچهر برای گرفتن انتقام یا قصاص کردن تور را فردوسی این چنین به نظم کشیده است:
«دمان از پس اندر منوچهر شاه *** رسید اندر آن نامور کینه خواه»[۲۳]
و فردوسی از زبان منوچهر برتر بودن دست پروردگار و کینه گرفتن روزگار از ظالمان را این چنین بیان میکند:
«ببری سر بیگناهان چنین *** ندانی که جوید جهان از تو کین»
از آنجایی که سلم و تور هر دو در کشتن ایرج مشارکت داشتهاند منوچهر هر دوی آن ها را به قتل میرساند و جهان را از وجود این دو برادر کُش پاک میکند.
اگر به فرهنگ لغتهای فارسی مراجعه نماییم میتوانیم به خوبی دریابیم که معادل کلمه کینه خواستن و انتقام گرفتن در ادبیات فقهی ما همان کلمه قصاص میباشد در فرهنگ معین کلمه قصاص را اینگونه معنی کردهاست: «قصاص: پاداش دادن: بدین نحو که کشنده را بکشند و ضارب را به ضرب و جارح را به جرح تنبیه کنند (به همان نحو که عمل کرده)».
و کینه و کینه جویی را اینگونه معنی نموده است: «کینه: عداوت ـ دشمنی و … انتقام».
در فقه قصاص، معانی معادل گرفتن انتقام به همان شکل جنایت حاصل را نیز میدهد. قرآن کریم با عبارت «النفس بالنفس» ماعده، آیه ۴۶٫ و «الحُر بالحُر» بقره، آیه ۱۷۸ به این معنا به شکل واضح و روشن اشاره میکند و آنچه که موجب قصاص میشود را در کتب فقهی گرفتن یا هدر رفتن جان یک انسان معصوم و بیگناه و بی تقصیر هم کُف به شکل عمد و عدوان دانسته و بیان نموده است.
«موجبه إزهانُ النفسِ المعصومهِ المکافئهِ عمداً و عدواناً».[۲۴]
همان گونه که میدانیم قصاص یکی از قوانین امضایی اسلام میباشد و قبل از ظهور اسلام این قانون و قاعده محکم نه تنها در شبه جزیره عربستان بلکه در کشور متمدن ایران نیز رایج بوده است. اما آنچه در تعریف قصاص در آیین مقدس اسلام میخوانیم با اجرای این حکم در ایران با توجه به آنچه در شاهنامه آمده است تفاوتهایی نیز دارد.
مثلاً در احکام و اجرای قصاص عبارت «النفس بالنفس» را مشاهده میکنیم اما منوچهرشاه در برابر یک تن یعنی ایرج دو تن یعنی سلم و تور را به قتل میرساند و قصاص میکند.
اما کمی عقبتر یعنی در زمان پادشاهی کیومرث هوشنگ برای گرفتن انتقام پدر خود سیامک تنها یک شخص یعنی همان قاتل پدر را به قتل رسانیده و از حد تجاوز نمیکند.
شاید در نگاه اول کمی بیرحمانه باشد که جان یک انسان دیگر هم گرفته شود، شاید بهتر آن است که با گرفتن دیه و پرداخت جریمه از هدر رفتن جان انسان دیگر یعنی همان قاتل جلوگیری شود. اما هنگامی که خوب به عبارات قرآن کریم دقت میکنیم میبینیم که بهترین قانون و رفتار را خداوند در برابر این عمل قرار داده است. با توجه به اینکه خداوند با رضایت صاحب دم و گذشت او به پرداخت دیه رضایت داده و خداوند در قرآن کریم میفرماید: «فی القصاص حیاه یا اولی الالباب» و با تعبیر اینکه در قصاص حیات وجود دارد البته تنها برای افرادی که صاحب عقل و خرد هستند. محکم بودن این قانون را یادآوری میکند.
در ماده ۲۵۷ قانون مجازات اسلامی میخوانیم: «قتل عمد موجب قصاص است لکن با رضایت ولیدم و قاتل به مقدار دیه کامله یا به کمتر یا زیادتر از آن تبدیل میشود».
با توجه به ماده فوق میبینیم که نه تنها رضایت صاحب دم بلکه رضایت جانی نیز برای تبدیل به قصاص به دیه لازم است اما با توجه به اینکه حفظ جان را واجب میدانیم چرا قانون و خداوند در قصاص به جانی اختیار دادهاند که قصاص را در مقابل دیه بر گردن بگیرد.
در دین یهود به گرفتن انتقام و مجازات کردن شخص مجرم سفارش شده است اما در آیین مسیحیت بیشتر به رحم و بخشش توصیه شده است. اعراب قبل از اسلام نیز بیشتر به گرفتن انتقام و خونخواهی معتقد بودهاند و واژه «ثار» یعنی خونخواهی برای آن ها مقدس بوده است.
از آنجایی که دین اسلام کاملترین دین است هم توصیه به رحم و بخشش کردهاست و هم سفارش به گرفتن انتقام و خونخواهی کردن و بیان نموده که در این عمل حیات وجود دارد. ایرانیان باستان نیز از این عمل مستثنی نبودهاند و در برابر هر عمل مجرمانهای همانند آن را انجام میدادهاند اما شرایطی که دین اسلام برای گرفتن قصاص قرار داده در ایران رعایت نمیشده است. در بعضی از موارد قصاص بسیار شدیدتر از اصل قتل و جرم بوده است به عنوان مثال منوچهر دو تن را در برابر یک تن به قتل میرساند.
اما از سوی دیگر فریدون پدر بزرگ منوچهر با توجه به اینکه برای گرفتن کین پدر و انتقام جمشید شاه با ضحاک میجنگد ولی بعد از اسارت ضحاک او را میبخشد و تنها او را به بند میکشد و ضحاک در حبس جان میدهد و میمیرد.
در ابتدای شاهنامه فردوسی در قالب چند بیت شعر بیان میکند که شاهنامه را به نام پیامبر و حضرت علی سروده است.
«که فردوسی طوسی پاک جفت نه این نامه بر نام محمود گفت
به نام نبیو علیگفتهام گهـرهـای معنی بسی سفتهام».[۲۵]
با توجه به این که فردوسی در مصرع آخر این ابیات بیان کردهاست که «گهرهای معنی بسیسفتهام» و در بیت اول گفته که شاهنامه را به نام پیامبر اکرم و حضرت علی سروده است میتوان اینگونه برداشت کرد که فردوسی برای فهماندن این مطلب که ایرانیان از دیرباز قواعد و قوانینی را رعایت میکردهاند که نمونه آن ها در آیین مقدس اسلام نیز آمده است و ایرانیان موجودات جاهل و بیابانزی و وحشی صفت نبودهاند بلکه انسانهایی متمدن و با فرهنگ بودهاند پس، با بهره گرفتن از شعر و داستانهای موجود قدیم بعضی از مسائل فقهی و قوانین را بیان نموده است.
اما نتوانسته است به شکل کاملاً واضح و روشن بگوید ولی در گوشه و کنار به آن ها اشاره نموده .