لیچفیلد[۱۴۶] شباهتهای هوشهای مختلف (هوش گاردنر) را چنین عنوان میکند: ۱-وجود لایههای همپوشی بین همه هوشها ۲-تفاوت هر یک از هوشها در افراد مختلف ۳-قابلرشد کردن هوشها. لیچفیلد سه تفاوت عمده را میان هوشمعنوی و دیگر هوشها برشمرده است. از نظر وی هوشمعنوی : -به طور انحصاری با دیگران سرو کار دارد، همه سطوح دیگر (هوشهای دیگر) را در بر میگیرد و ارزیابی آن احتمالاً ذهنیتر از سایر هوشهاست. در اینجا دو سؤال مطرح میگردد: اوّل اینکه آیا هوش معنوی معیارهای هشت گانه گاردنر را دارد یا خیر؟ دوّم اینکه آیا واقعاً میتوان هوش معنوی را همانند سایر تواناییها مانند هوشفضایی، ریاضیات و یا حرکتی در نظر گرفت و این معیارها را برای هوش معنوی نیز صادق بدانیم. ایمونز[۱۴۷] (۲۰۰۰) معتقد است که هوش معنوی این معیارها را دارا است. او در دفاع از این موضوع بیشتر بر روی تاریخچه تکاملی تأکید میکند، زیرا گاردنر(۲۰۰۰) در رد هوش معنوی بیشتر بر روی این ملاک توجه کردهاست. از نظر ایمونز (۲۰۰۰) پایه های زیست شناختی هوش معنوی را از سه سطح میتوان بررسی کرد: زیست شناسی تکاملی [۱۴۸]، ژنتیک رفتاری[۱۴۹]، و سیستمهای عصبی[۱۵۰].
تاریخچه تکاملی معنویت، پذیرش و مقبولیت تکاملی دین و معنویت توسط دانشمندان مختلف مانند زیستشناسان، روانشناسان، انسانشناسان و دینشناسان بررسی شده است. گریک پاتریک[۱۵۱] (۱۹۹۹) معتقد است همین که در طول تاریخ تکامل انسان دین توانسته است ساز و کارها و راهبردهای روان شناسان را به وجود آورد که از طریق انتخاب طبیعی بتوانند بسیاری از مشکلاتی را که اجداد ما با آن روبرو بودهاند حل و فصل کند، نشاندهنده کارکرد تکاملی دین و معنویت است. این ساز و کارها هم در سطح فرهنگی – اجتماعی و هم در سطح فردی وجود داشتهاند. تعدادی از این ساز و کارهای زیستی در طول تاریخ زندگی انسان ظاهر شده است و زیر بنای باورها و رفتارهای دینی بوده است، مانند : دلبستگی، وحدت و پیوستگی، تبادل اجتماعی و نوع دوستی قومی. بنابرین به نظر میرسد که وجود دین و معنویت از نظر تکاملی به حل مسائل و مشکلات و بقاء انسان کمک کردهاست(رجایی، ۱۳۸۹).
ارثی بودن معنویت
مطالعاتی در خصوص وراثتی بودن توانایی و ظرفیتهای معنوی انجام گرفته است. برای مثال، هامر [۱۵۲](۲۰۰۴)در مطالعاتی بر روی برادران و خواهران همجنس که در آن گزارش از احساس تعالی خویشتن دارند، یک سهم ژنتیکی را مشاهده کرد. البته مسلماًً یافتن شواهد مبنی بر ارثی بودن معنویت شاید کار آسانی نباشد. همان طور که ایمونز(۲۰۰۰) اشاره میکند به جای آن میتوان به رابطه بعضی از ویژگیهای شخصیتی که به نظر میرسد اساس وراثتی دارند به معنویت پرداخت، که اساس بیولوژیکی دین و معنویت را بهتر روشن کرد میکند. در فرهنگ اسلامی (شیعه) این مسأله که خانواده رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار از معنویت بالایی برخوردار بودند شاید دلیلی برای ارثی بودن هوش معنوی باشد که روان شناسان به دنبال یافتن آن هستند(رجایی،۱۳۸۹).
۲-۳- رضایت زناشویی[۱۵۳]
رضایت از زندگی وقتی وجود دارد که وضعیت موجود فرد در روابط خانواده مطابق با آن چه وی انتظار دارد، منطبق باشد و نارضایتی از زندگی وقتی اتفاق میافتد که وضعیت موجود فرد در روابط خانوادگی با وضعیت مورد انتظار و دلخوا ه فرد منطبق نباشد(وینچ و رابرت[۱۵۴] ،۲۰۰۰). یکی دیگر از متغیرها که میتواند به شکل منفی تحت تأثیر کودکان با ناتوانی یادگیری قرارگیرد، رضایت زناشویی خانواده ها میباشد. برقراری ارتباط مؤثر با طرف مقابل، عدم عصبانیت، حفظ استقلال فردی زن و مرد ضمن مشارکت با هم، ارزش قائلشدن به خواستهها و علایق همسر، همراهی و همدلی، داشتن اهداف و آرمان مشترک، قبول سختیها و آمادگی برای مواجهه با مشکلات زندگی و کنار هم بودن در روزهای خوشی وسختی و تأکید و توجه بر نکات مثبت شخصیت همسر، ابراز دوستی و اهمیت دادن به یکدیگر را از عوامل در استمرار زندگی مشترک ورضایت زن و مرد دانسته اند(صافی،۱۳۷۴). ارتباط صحیح کلامی و غیرکلامی اساس یک زندگی زناشویی موفق است . زن و مردی که از داشتن، یک ارتباط صحیح با یکدیگر و دیگر افرادخانواده محروم هستند، دارای نشانه های رفتاری ویژهای میباشند که از جمله آن ها میتوان به موارد زیر اشاره کرد: یاس، نومیدی و درماندگی زن یا شوهر، وجود تعارض بین زن و شوهر، داشتن انواع مشکلات در زمینههای مالی، جنسی، رفتاری، نرخ پایین تقویت یکدیگر، نبود رضایت و خشنودی از زندگی زناشویی شکایت و انتقاد از یکدیگر و غیره که سرانجام سلامت روانی افراد خانواده را مورد تهدید قرار میدهد(نوابینژاد، ۱۳۷۶). ارتباط با همسر جنبه مرکزی زندگی عاطفی و اجتماعی یک شخص است و نارضایتی زناشویی، به توانایی زن و شوهر برای برقراری روابط رضایتمندانه با بچه ها و سایر اشخاص خارج از خانواده آسیب میرساند(معتمدین، ۱۳۸۳). رضایت زناشویی یکی از عوامل مؤثر در ثبات و پایایی خانواده ها و در عین حال بهداشت روانی همسران و فرزندان است. رضایت زناشویی فرآیندی است که در طول زندگی زوجین به وجود میآید و لازمه آن انطباق سلیقه ها، شناخت ویژگیهای شخصیتی، ایجاد قواعد رفتاری و شکلگیری الگوهای مراودهای است (خدابخش احمدی و همکاران، ۱۳۸۴).
بدین ترتیب میتوان گفت: زوجینِ دارای رضامندی، در حیطه های گوناگون زندگی با همدیگر توافق دارند. این چنین زن و شوهرهایی از نوع و سطح روابط عاطفیشان راضی هستند، پایبندیهای مذهبی مشترکی دارند، وقت و مسائل مالی خودشان را به خوبی برنامهریزی و مدیریت میکنند، در مسائلی که اختلاف نظر دارند، مصلحت زندگی و خانواده را بر مصلحت خود ترجیح داده، از انعطافپذیری بالایی برخوردارند، از نوع و کیفیت گذران اوقات فراغت و رفت و آمد با اقوام و دوستان رضایت دارند و در نهایت، در تعداد و نوع تربیت فرزندان با هم اشتراک نظر دارند. اهمیت کیفیت زندگی زناشویی یا همان رضامندی و نارضامندی زناشویی در تأثیر آن بر سلامت روانی و جسمانی پدیدار می شود. مطالعات نشان داده است که رضامندی و یا نارضامندی زناشویی، بر بسیاری از ابعاد زندگی فردی و اجتماعی تأثیر میگذارد، برای مثال، نتایج مطالعات در محدوده تأثیر جسمانی نشان داد، افراد متأهل که زندگیشان پایدار بوده و استحکام بیشتری داشته، عموماً عمر طولانی دارند، از نظر جسمانی سالمترند، شاد هستند و بیشتر احتمال دارد که از سرطان نجات یابند(خدابخش احمدی و همکاران، ۱۳۸۴). رایان و شلینگر(۱۹۸۲) مؤلفه هایی چون رضایت از میزان عشق و علاقه، دوستسها، ارضای جنسی، زمان صرف شده در خانه با بچه ها، کمک به همسر در خانه، دوستان و رفتار خویشان و بستگان، احترام متقابل، اعتماد، عشق و وفاداری و ارتباط متقابل را به عنوان عوامل مهم رضامندی نام میبرند(جلیلی، ۱۳۸؛ نقل از جدیری و طباطبایی، ۱۳۹۰).